سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیگار

 

 


اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید . . 
.با گریه قسمم داد ” توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن ” صداش توگوشمه هنوز !اما
 من هنوزم که هنوزه دارم میکشم . . 
.آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت . . . . . . !


لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است سیگار را میشناسد
 و بس . . .همین نزدیکی بود کجاست فندک شکسته ی من ؟

وای بر من !دیگری من را سوزاند و من ، سیگار را  . . .

 

و مرگ مُردن نیست

و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست !

من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند ،

حرف میزدند ، سیگار میکشیدند !!!


خسته ام !

چقدر دلم میخواست

میتوانستم

از قالب زندگی بیرون بزنم !

سیگاری دود کنم !

و کمی خستگی در کنم ....



تیغی تیزتر

سری بی فکر

ریه ای پر دود

همه من در عین تمام شدن

و اغازی دیگر

با اتش زدن سیگاری دیگر



نوشته شده در یکشنبه 92/12/4ساعت 1:10 عصر توسط danialgh نظرات ( )


قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت