سیگار
لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است سیگار را میشناسد و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست ! من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند ، حرف میزدند ، سیگار میکشیدند !!! خسته ام ! چقدر دلم میخواست میتوانستم از قالب زندگی بیرون بزنم ! سیگاری دود کنم ! و کمی خستگی در کنم .... تیغی تیزتر سری بی فکر ریه ای پر دود همه من در عین تمام شدن و اغازی دیگر با اتش زدن سیگاری دیگر
اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید . .
.با گریه قسمم داد ” توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن ” صداش توگوشمه هنوز !اما
من هنوزم که هنوزه دارم میکشم . .
.آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت . . . . . . !
و بس . . .همین نزدیکی بود کجاست فندک شکسته ی من ؟
وای بر من !دیگری من را سوزاند و من ، سیگار را . . .
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |